خزان

خزان رسید و برگ ناخواسته افتاد در دستان زمینی سفت و درهم بافته.جارو زنی جمع کرد تا برگ ها را تا نگردد خاطر کسی آشفته
انبوه برگان و فضای کم در این زمین کبریت شد مهمان آتش نهفته
سوختند برگان وسیاه گشت خاکسترشان.آری چنین شود آیین هم نشینی با زمینیان.
دیدگاه ها (۱)

نویسنده

غم بار

حبس شده

تند

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط